• وبلاگ : بياييد قدر خود را بدانيم
  • يادداشت : قدر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يکي از همکاران من چند روز پيش مادرش شوهرش فوت شده حرفي زد که دلم ميخواد بنويسم اينجا ..گفت مرگش براي من وهمه غير منتظره بود ، با هم سر يه حرف الکي جر وبحث کرديم وچند ماهي بود به خونه هم نمي رفتيم ، منم غرورم بهم اجازه نميداد با وجودي که دوستش داشتم برم خونه اونا ، اونم سن وسالش وغرورش اجازه نميداد به ما سر بزنه هرچند هم من وهم اون دلمون با هم بود ...ومرگ ناگهاني همه چيز رو به ريخت وفهميدم که چه زود دير ميشود .....مي گفت مادر شوهرم کلي وسيله داشت که دلش نميومد ببخشه يا خودش استفاده کنه واگه کسي چيزي رو ازش مي شکست جرات نداشت بهش بگه ولي الان همه اون چيزا موندن و او رفته ....

    گذشتن

    بُگذاريد و بگذريد

    ببينيد و دل مبنديد

    چشم بياندازيد و دل مبازيد
    که دير يا زود بايد گذاشت و گذشت.
    * امام علي(ع)*

    از حضورتون در صداقت گم شده تشکر ميکنم